آشوبی که سال گذشته آغاز شد، ابتدا چهره بهظاهر منطقی و مسالمتجویی به خود گرفت؛ چهرهای که با شعارهایی نظیر «زن، زندگی، آزادی» سعی داشت بیش از پیش خود را تطهیر و بخش عظیمی از بدنه اجتماعی را هم با خود همراه کند؛ بدنهای از قشر خاکستری که احساساتش با دروغهایی مثل کشته شدن مهسا امینی و ... تحریک میشد و امکان این را داشت که جمعیت عظیمی از آشوبطلبان را علیه نظام جمهوری اسلامی ایران هم بسیج کند اما رفتهرفته با برملا شدن طیف زیادی از این دروغها و محرکهای احساسی، میدان آشوبگران خالیتر از قبل شد. این میدان خالی از خشونتطلبی، مشخصا منجر به ترس مزدوران شده بود. این معضل بزرگ به هر نحوی باید حل میشد و چاره کار از نظر این مزدوران، ایجاد ناامنی و آشوب در خیابانها بود؛ همان حربهای که منافقین با عملیاتهای تروریستی اوایل انقلابشان قصد داشتند در ایران عملیاتی کنند؛ خشونتی که حتی شکل و شمایل تروریستی و داعشی نیز به خود گرفت.