نگاهی به زندگی مؤسس نخستین داروخانه شبانه روزی و نخستین خانه سالمندان ایران
وقتی دیدند که هیچ رقمه نمیتوانند با موسیو مقابله کنند تصمیم گرفتند از او به شهربانی شکایت کنند اما غافل از اینکه آرسن جای دیگری معامله کرده بود.
تحصیلاتش را در مدرسه انوشیروان رشت آغاز کرد. مدرسه ارمنیها بود. همانجا بود که به رشته شیمی علاقه زیادی پیدا کرد و پس از اتمام دوران تحصیلش برای کار کردن در یک داروخانه راهی قزوین شد. همانجا هم عاشق شد.
آرسن میناسیان، متولد سال ۱۲۸۵ در رشت، مرد جوان ارمنیتبار رشتی که در دوران تحصیل عاشق شیمی شده بود و حالا در بحبوحه جوانی عاشقِ “مارو” دختر داروخانهدار ارمنیتبار قزوینی شده بود. این دو یارِ عاشق پس از مدتی دست در دست یکدیگر به زادگاه آرسن یعنی رشت بازگشتند.
در رشت و پس از ازدواج، آرسن شروع به ساخت رویاهایش یعنی دارو کرد. او داروسازی را به صورت تجربی آموخته بود و داروها را به داروخانهها میفروخت اما پس از مدتی متوجه سود زیادی شد که برخی داروخانهدارها این گونه به جیب میزنند و تصمیم گرفت دست واسطه را کوتاه کند.
محبت آرسن روز به روز بین مردم رشت بیشتر میشد و او جای خودش را در قلب آنها باز کرده بود.
محبوبِ مردم
در رشت، که به بارانهای گاه و بی گاهش معروف بوده و هست، گاهی بارش باران به حدی بود که موجب بالا آمدن آب رودخانهها و نفوذ به منازل مردم میشد، همین امر موجب میشد آرسن برای کمک به آسیبدیدههای سیل به میان مردم برود و این ارتباط مردمی آرسن را هر روز محبوبتر میکرد.
یکی از همان روزها بود که باد گرم شدیدی در پاییز به راه افتاد و قسمتی از جنگل دچار آتشسوزی شد. مرد ارمنیتبارِ داروساز این قصه بار دیگر مانند آتش نشانی فداکار به کمک اهالی منطقه رفت و تا پایان آتشسوزی در کنار مردم و جنگلِ سرسبز ایستاد.
احترام آرسن نزد مردم به شدت زیاد و زیادتر میشد. با اینکه ارمنی تبار بود ولی به عقاید مردم رشت احترام زیادی میگذاشت و همیشه در مراسمات محرم حاضر میشد و تاسوعا و عاشورای حسینی را گرامی میداشت. وقتی برای شرکت در مراسمات در مساجد حاضر میشد مردم به احترامش میایستادند و صلوات میفرستادند. او دیگر امین و مورد احترام مردم شده بود و کمتر کسی بود که موسیو آرسن میناسیان را نشناسد.
جنگ جهانی اول و تأسیس داروخانه
آرسن وقتی سودجویی برخی داروخانهدارها را دید تصمیم گرفت خودش داروخانهای تأسیس کند و هدفش از این کار کوتاه کردن دست واسطه و کاهش قیمت دارو برای مردم بود.
با شروع جنگ جهانی وقتی گرانی و بیکاری دامنگیر مردم شده بود، آرسن شروع به توزیع رایگان دارو در بین رشتیها کرد.
در گیرودار شلوغیهای جنگ، آرسن شبانه برای تهیه مواد اولیه داروها به تهران میرفت و برای ساخت دارو شبها تا دیروقت در داروخانه میماند. شب بیداریها و تلاشهای آرسن موجب شد فکری به سرش بزند. او تصمیم گرفت داروخانه را شبها نیز باز کند تا مردم در هیچ ساعتی از شبانهروز برای تهیه دارو دچار مشکل نشوند و این گونه بود که نخستین داروخانه شبانهروزی ایران، یعنی داروخانه کارون به دست موسیو آرسن میناسیان افتتاح شد.
شایعهسازی برای کارون
مدتی گذشت و برخی داروخانههای رشت دچار مشکل شدند. از طرفی آرسن نیز داروهای تخصصیاش را به داروخانههای دیگر نمیفروخت، به هرحال برای تهیه داروها زحمت زیادی کشیده بود و از طرفی هم نمیخواست داروها به قیمت گزاف در اختیار مردمش قرار بگیرد.
این حسادتها و مشکلات باعث شد رقیبانش به فکر زمین زدن آرسن بیفتند، چرا که مردم برای تهیه دارو اغلب سراغ داروخانه کارون را میگرفتند.
داروخانهدارهای دیگر برای برخورد با آرسن به جنگ روانی روی آوردند، آنها شایعه کردند داروهای آرسن فاسد است، یا اینکه او ارمنی است و مسلمانان باید از داروخانه مسلمانان دارو تهیه کنند.
با اینکه این شایعات فضای رشت را مسموم کرده بود اما وقتی مردم دیدند فقط با داروهای آرسن است که حالشان خوب میشود، باز هم به شایعات بیتوجهی کرده و به داروخانه کارون روی آوردند.
شکایت از آرسن به شهربانی
رقبای آرسن وقتی دیدند که هیچ گونه نمیتوانند با او مقابله کنند تصمیم گرفتند از داروخانه کارون به شهربانی شکایت کنند.
داروخانهدارها مدعی شدند که آرسن با پایین نگه داشتن قیمت دارو یا به روایتی فروش دارو بدون سود به ضرر امور صنفی رفتار میکند، و این باعث ورشکستگی دیگر داروخانهها میشود.
شهربانی هم وقتی موسیو آرسن را احضار کرد و رفتار و کردار او را دید با شاکیان درباره شکایتشان صحبت کرد. آنها هم وقتی سادهپوشی و فروتنی آرسن را دیدند خجالت کشیده و دست از شکایت برداشتند.
حاشیهسازی علیه موسیو میناسیان همچنان ادامه داشت. شنیده میشد که میگویند آرسن برای وکیل شدن جلب اعتماد میکند، او آدمی ظاهرساز است و این شگرد اوست که در دل مردم خود را جا داده است.
اما در عین حال او به خاطر تهیه دارو و فشارهایی که ضعف مالی بر او وارد آورده بود، مقروض بود. طلبکاران او را مدام تحت فشار قرار میدادند و طلبشان را میخواستند.
آرسن رئیس هیئت ارمنیهای رشت، و یکی از اعضای انجمن شهر نیز بود و میخواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند، اما آرسن از پذیرفتن این عنوان اجتناب کرد و تصمیم جدی برای خدمت به مردم در قامت داروساز و داروخانهدار داشت.
آرسن نخستین خانه سالمندان ایران در رشت را افتتاح کرد
یکی از مشتریهای داروخانه کارون که برای مادر پیرش از آرسن دارو میگرفت، سرنوشت مادرش را که ناتوان بود و احتیاج به مراقبت شبانهروزی داشت برای آرسن تعریف کرد.
آرسن جوان هم که تشنه خدمت به مردم بود با شنیدن صحبتهای آن مرد به فکر تأسیس جایی برای نگهداری سالمندان افتاد.
این مرد جوان ارمنیتبار با اعتباری که به دست آورده بود و با کمک مردم خیر رشت از جمله آقایان: «محمد جعفر چینیچیان»، محمدرضا حکیمزاده لاهیجی، «آیتالله ضیابری»، «حاج رضا عظیمزاده» و «حاج آقا استقامت» در محله سلیمانداراب رشت و نزدیک مزار میرزا کوچک خان جنگلی زمینی تهیه کرد و کلنگ نخستین خانه سالمندان و معلولین ایران به همت موسیو آرسن میناسیان بر زمین رشت زده شد.
با تأسیس خانه سالمندان و معلولین آرسن بیشتر وقتش را در آنجا صرف خدمت به مردم میکرد، داروخانه را واگذار کرده بود و از پنج هزار تومانی که بابت داروخانه میگرفت ۲ هزارتومان را به «مارو» همسرش میداد و بقیه را صرف خانه سالمندان میکرد.
خداحافظی با آقای داروسازِ نیکوکار
پس از سالها تلاش و خدمت برای مردم، آرسن داروسازِ نیکوکار ارمنی، دچار یک بیماری شد.
او که همیشه در خدمت بیماران بود، سعی میکرد از بیماریاش با کسی حرفی نزند. اما نارسایی اکسیژن جسمش را به شدت دچار ضعف کرده بود. بدنش تحلیل میرفت و سرچشمهاش تنگی نفسی بود که دچارش شده بود.
غروب ۱۴ فروردین سال ۱۳۵۶ که مانند روزهای دیگر در آسایشگاه مشغول به کار بود، پرستاران متوجه وضعیت غیرعادی آرسن شدند، او به سختی نفس میکشید، چهرهاش کبود شده بود، پرستاران پزشک بخش را صدا زدند ولی تا پزشک بالای سر آرسن برسد، نفسهای آخر موسیو تندتر شده بود و پزشک نیز دیگر کاری از دستش بر نیامد و این مرد نیکوکارِ ارمنیتبارِ زادهی رشت در حوالی ساعت ۲۲ همان روز جان به جان آفرین تسلیم کرد.
خبر درگذشت آرسن در تمام شهر پیچید، کسی نبود که از شنیدن این خبر متأثر و ناراحت نشود آن روز شهر چهره عادیش را از دست داده بود، مردم دسته دسته از میدان شهرداری به طرف مدرسه ارمنیها در خیابان سعدی میرفتند.
عده زیادی نیز به «سلیمانداراب» رفته بودند تا پیکر بیجان این ارمنی مهربان را تا آرامگاه ابدیش همراهی کنند، در نیمههای راه مردم تابوت را از ماشین بیرون آوردند، و در حالیکه صلوات و لا إله إلا اله میفرستادند، پیکر بیجان آرسن را روی شانههایشان حمل کردند.
مغازهداران مسیر با دیدن صحنه مراسم، کسب و کار خود را رها کرده و به انبوه سوگواران پیوستند، شهر به حالت نیمه تعطیل درآمده بود و مردم که سالها محبت آرسن را به چشم دیده بودند حالا در برابر چشمانشان پیکر این مرد نیکوکار را در مدرسه آهوردانیان رشت به خانه ابدی سپردند.
هنوز هم پس از گذشت بیش از چهار دهه از خداحافظی رشت و رشتیها با موسیو آرسن میناسیان داروخانه کارون همچنان شلوغ است و سالمندان و معلولانی که در محله سلیمنداراب رشت در محلی که روزی آرسن در آنجا از سالمندان مراقبت میکرد زندگی میکنند و انگار موسیوی رشتی هنوز به مردم در حال خدمت بیمنت است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0