تصاویری از یک زوج جنگل نشین گیلانی

صدای اکثر حیوانات جنگل را شنیده ام و با آنها زندگی کردم

یک زوج جنگل‌نشین جنگل‌های هیرکانی در گیلان از سختی‌های این سبک زندگی می‌گویند و عقیده دارند شکار بی‌رویه برکت زندگی را می‌برد، زیرا جنگل میراث ارزشمندی است که باید حفظ و به آیندگان منتقل شود.

 

ایستاده بودم جلوی پاسگاه محیط‌بانی آغوزی و منتظر شروع و گروه‌بندی محیط بانان برای سرشماری مرال‌ها بودم، مردی با موهای تا شانه مجعد و با چهره‌ای سینمایی که انگار همین حالا از دل شعله‌های آتش بیرون زده با چشمانی سرخ که سوسوی سبزی را پنهان کرده بود از موتور پیاده شد و با رییس اداره حیات وحش گیلان سلام و احوالپرسی کرد، کمی آن سوتر زنی بار علوفه را بر جثه باریک و زنانه‌اش می‌کشید.

در آن خلوتی که تردد کم بود احساس کردم این زن و مرد به هم بی‌ربط نیستند. جلوتر رفتم و آقای علی‌نژاد رئیس حیات وحش اداره کل گفت: غلام جنگل‌نشین است و خانم پرتویی همسر اوست. هر چقدر نزدیک‌تر می‌شدم سوالی در ذهنم پررنگ‌تر می‌شد تا اینکه سکوت را شکستم.

می‌خواستم از مسئله شکار بپرسم چون شکار همواره در  جوامع محلی به عنوان یک سبک زندگی و شیوه معیشتی مطرح می‌شود اما در سال‌های اخیر به دلیل سودآوری و نگاه کاسب‌کارانه خطر در سیاه‌چاله انقراض افتادن برخی از گونه‌های حیات وحش، وضعیت را برای محیط زیست به مرز بحران رسانده‌ است. همیشه با دیدن شکارچی‌ها و یا جنگل‌نشین‌ها با این دو راهی مواجه می‌شوم که آیا شکارچی به صرف رفع نیاز دنبال شکار می‌رود، یا می‌رود که با آن تفریح کرده باشد و پُز شکار گونه‌های نادر را بدهد؟!

غلام سردابی، از جنگل‌نشینان جنگل‌های هیرکانی گیلان در شهرستان سیاهکل اظهار می‌کند: از سال ۶۳ در جنگل بودم و از طریق شکار ارتزاق می‌کردم، تا به امروز هم در جنگل زندگی می‌کنم.

وی در پاسخ به این سوال که «آیا حضور در جنگل شگفت‌انگیز است؟»، می‌گوید: زیستگاه ما جنگل است و از کودکی با جنگل و در بین درختان سر به فلک کشیده بزرگ شدم و بارها صداهای حیوانات جنگلی را شنیدم و حتی آنها را از نزدیک دیدم؛ ترسی از این محیط ندارم. در دوران مدرسه، چهار سال در لاهیجان درس خوانده‌ام و برای رفت و آمد سرویس داشتم، به جز شب‌های پنجشنبه که اصلا ماشین نبود و گروهی با بچه‌های هم سن و سال پیاده از مسیر جنگلی تا سیاهکل می‌آمدیم.

این جنگل‌نشین با بیان اینکه از سن هفت سالگی خانه ما در جنگل بود و زندگی با این محیط را یاد گرفته بودم، می‌گوید: پدر و برادر بزرگترم نیز شکارچیان ماهری بودند و من هم خیلی دوست داشتم بتوانم مثل آنها شکارچی زبردستی باشم.

سردابی به خاطره اولین شکار خود اشاره و اظهار می‌کند: اولین بار تفنگ شکار بر دوش، از خانه بیرون رفتم و دوست داشتم دست پر برگردم و اتفاقا سر راه یک حیوان مرده از تله به بیرون پرت شد و من به سمتش شلیک کردم؛ البته برای بار اول خوب بود که به هدف زدم‌.

وی می‌گوید: خوشحال و خندان لاشه حیوان را به خانه آوردم و پدرم که صدای شلیک را شنیده بود، به استقبالم آمد و پشت سرش برادر بزرگترم آمد. با دیدن لاشه، پدرم چیزی نگفت. شاید نمی‌خواست به رویم بیاورد که لاشه مرده را زدم و خجالت بکشم و غروری که از اولین شکار داشتم بشکند، ولی برادرم با دیدن لاشه بلافاصله گفت «اینکه قبلا مرده و شکار تازه نیست» و همانجا با خودم عهد بستم باید شکارچی ماهری شوم.

این جنگل‌نشین، با تاکید بر اینکه جنگل، میراث ارزشمندی است که از گذشتگان به ما رسیده و باید برای آیندگان حفظ کنیم، تصریح می‌کند: همیشه به اندازه نیاز خانواده و مجاز شکار کردم و هیچ‌گاه بی هدف و برای تفریح به شکار نرفتم.

در ادامه «نسرین پرتویی»، همسر آقای سردابی از فراز و فرودهای زندگی با یک‌ شکارچی می‌گوید و تاکید می‌کند: پدرم هم شکارچی بود اما نه به زبردستی غلام. اما وقتی به یک شکارچی برای زندگی مشترک بله گفتی یعنی به این سبک از زندگی باید عادت کنی.

 

وی با اشاره به اینکه پدر و خانواده خودش نیز جنگل‌نشین بودند، اظهار می‌کند: من هم از وقتی کودک بودم با پدرم در جنگل‌های هشتپر به شکار می‌رفتم و از همان موقع با این نحوه کسب درآمد و ارتزاق آشنا بودم.

این زن جنگل‌نشین، با تاکید بر اینکه از گذشته تا به امروز شکار را فقط به اندازه ارتزاق انجام می‌دهیم، تصریح می‌کند: در شکار به ویژه در فصل زاد و ولد، نباید حیوانات ماده را زد، زیرا آنها منبع زندگی و دلیل بقای نسل در طبیعت هستند؛ ضمن اینکه شکارچیان محلی اعتقاد دارند که این نوع شکار، برکت را از زندگی آن‌ها می‌برد و فقر می‌آورد.

پرتویی که انگار دلِ خوشی از شکار ندارد ادامه می‌دهد: از گذشته اعتقاد بر این بود که شکار فقر می‌آورد و خوش‌یُمن نیست و آنهایی که برای گذران زندگی مجبور به این کار بودند، همیشه به اندازه نیاز از سفره طبیعت بهره می‌بردند و سعی می‌کردند تا خللی در چرخه زیستی حیوانات وارد نشود، زیرا زندگی جوامع محلی و امرار معاش و ارتزاق ما وابسته به زنده بودن محیط زیست است.

گگ