السلام علی مظلوم بلاناصر

دود است و آتش و لب تشنگی! اینجا سرزمین عشق است و حسین(ع) و یارانش آمده‌اند تا نهایت بندگی و والاترین تفسیر از عشق را به تصویر بکشند. حسین(ع) با تمام هستی‌اش به میدان آمده؛ ‌آمده تا وسعتی تازه ازبندگی ازعشق ازایثار وفداکاری رابه تصویر بکشد.
حسین(ع) و یارانش آمده‌اند تا همه انبیا و اولیا را از آدم ابوالبشر گرفته تا نوح و ابراهیم را در وادی عاشقی سرگشته و حیران نمایند. حسین(ع) آمده تا نشان دهد مفهوم عاشقی و ذوب در دریای کرامت الهی تا کجا می‌تواند عمق پیدا کند.
و اینجا کربلاست. سرزمین خون.
اینجا آسمانش برزمین رشک می‌برد. اینجا مقتل بهترین انسان‌های تاریخ بشر است‌. اینجا محل معراج خون خداست‌. محل شهادت و سعادت حسین(ع) و یارانش و شقاوت ابدی قومی که نهایت ظلم و ظلمت بودند و از ازل تا به ابد نفرین و لعنت آسمانی‌ها و زمینی‌ها و تمام خلقت و آفرینش را با خود همراه کردند.
حسین همه هستی‌اش را به میدان عاشقی آورده است. حتی کودک شش‌ماهه‌اش را‌!
عشق در وادی عشق حسینی حیران و سرگردان می‌ماند از این همه صلابت و شکوه‌!
صلابت پدری که پیش از یارانش اکبرش را، ‌عشقش را و جانش را به میدان می‌فرستد تا نخستین کسی از بنی‌هاشم باشد که قرار است جانش را در معاشقه میان شمشیرها و نیزه‌های برافراشته فدا کند. حکایت حسین(ع) و علی‌اکبر(ع) حکایت یک پدر و پسر نیست و حکایت مراد و مرید است. هم حسین مراد علی‌اکبر است و هم علی مرید و مراد حسین‌. و حسینی که خود را افتان و خیزان به بالین هزار پاره فرزند می‌رساند و صورت به صورت اکبرش می‌گذارد تا آتش سینه‌اش کمی سرد شود!
حسینی که پای پیکر صدپاره عباسش، ‌ابوالفضل(ع) رشیدش، ‌برادر و یاورش که حالا نه دستی برای یاری دارد و نه چشمی برای آخرین نگاه‌های عاشقانه دو برادر به یکدیگر، قامتش خم می‌شود‌‌، جان می‌دهد به پای این غم اما همچنان می‌ایستد‌.
حسینی که علی اصغرش را، آخرین یاور و حجتش را روی دست می‌گیرد و به میدان می‌آورد‌. اصغر شش‌ماهه‌ای که چند روزی است لب‌های کوچکش از تشنگی آنچنان گداخته شده که دیگر نایی ندارد. اصغر لحظات آخر عمرش را می‌گذراند و حتی اگر سیراب هم شود نمی‌ماند. اصغر اما اتمام حجت حسین(ع)باقوم اشقیاست.اتمام حجتی که نشان می‌دهدحسین(ع) برای جنگ به این میدان نیامده و دنبال قدرت نیست وگرنه چرا باید با زن و فرزند و حتی کودکی شش‌ماهه پا د‌ر این مسیر بگذارد؟
پاسخ این اتمام حجت اما تیر سه شعبه است بر سفیدی گلوی اصغر!‌
و چه شور و غوغایی برپاست در آسمان‌ها؛‌آنچنان غوغایی که وقتی حسین(ع) مشتش را زیر خون گلوی بریده برد و آنرا به آسمان‌ها پاشید، ‌قطره‌ای از خون پاک گلوی اصغر نصیب زمینی‌ها نشد!‌
و حسینی که جان داد وقتی قاسم وعبدا…امانت‌های برادر را پیش چشمانش به خاک وخون کشیدند و شرمسار روی خواهر شد وقتی زینبش(س) دردانه‌هایش را به میدان فرستاد و در لحظه احتضار بر بالین پسرانش حاضر نشد تا خجالت رادرچهره برادر نبیند.همان حسینی که حتی غلام سیاهش را فراموش نکرد. غلام سیاهی که سفیدبخت شد ونامش درکنار شهدای کربلا جای گرفت.حالا حسین(ع) است و پیکرهای بی جان عزیزان و نیزه‌ها و شمشیرهای عریانی که پیکر رنجور و صد پاره‌اش را در آغوش می‌کشند.
حسینی که دیگر هیچ یاری ندارد …
السلام علی مظلوم بلا ناصر

زهرا چیذری / دبیر گروه جامعه